تذکرة الاولیاء-انتخاب دوازدهم

56.ذکر محمد فضل،قدّس الله روحه العزیز

آن متمکّن به کرامات و حقایق،آن متعین به اشارات و دقایق،آن مقبول طوایف،آن مخصوص لطایف،آن در مرغزار عشق و عقل،ابوعبدالله محمد بن فضل-رحمه الله علیه.

و گفت:اسلام به چهار چیز از شخص مفارقت کند؛یکی آن که عمل نکند بدان چه داند،دوم آن که عمل کند بدان چه نداند،سوم آن که نجوید آن چه نداند،چهارم آن که مردمان را منع کند از آموختن.


57.ذکر ابوالحسن بوشَنجی،قدّس الله روحه العزیز

آن صادق کار دیده،آن مخلص بار کشیده،آن موحّد یک رنگی،شیخ ابوالحسن بوشنجی-رحمه الله علیه.

پرسیدند که مروّت چیست؟ گفت:دست داشتن از آن چه بر تو حرام است تا مروتی باشد که با کرام الکاتبین کرده باشی.

نقل است که یکی از او دعا خواست. گفت:حقّ-تعالی-تو را از فتنة تو نگاه داراد!


58.ذکر محمد بن علی التِرمِذی،قدّس الله روحه العزیز

آن سلیم سنّت،آن عظیم ملت،آن مجتهد اولیا،آن متفرّد اصفیا،آن محرم حرم ایزدی،شیخ وقت،محمد بن علی الترمذی-رحمه الله علیه.

پرسیدند از تقوا و جوانمردی. گفت:تقوا آن است که در قیامت هیچ کس دامنت نگیرد؛و جوانمردی آن که تو دامن هیچ کس نگیری.

و گفت:صد شیر گرسنه در رمه گوسفندان چندان تباهی نکند که یک ساعت شیطان کند،و صد شیطان آن تباهی نکند که یک ساعت نفسِ آدمی کند با وی.


59.ذکر ابوالخیر اَقطَع،قدّس الله روحه العزیز

آن پیشرو صف رجال،آن بدرقه راه کمال،آن پیک بادیه بلا،آن مرد مرتبه رضا،آن طلیعه فقر را مَطلَع،شیخ ابوالخیر اقطع-رحمه الله علیه.

و گفت:دل صافی نتوان کرد الا به تصحیح نیت با خدای،و تن را صفا نتوان داد الا به خدمت اولیاء.


60.ذکر عبدالله تُروغبَذی،قدّس الله روحه العزیز

آن پاکباز ولایت،آن شاهباز هدایت،آن سالک بادیه تجرید،آن سابق راه تفرید،آن برکنده بیخ خودی،شیخ عبدالله تروغبذی-رحمه الله علیه.

یک بار با اصحاب خویش به سفره نشسته بود به نان خوردن.منصور حلاج از کشمیر می آمد... و دو سگ سیاه در دست داشت.شیخ اصحاب را گفت جوانی بدین صفت می آید و به استقبال می باید رفت که کار او عظیم است.اصحاب برفتند... شیخ چون او را بدید جای خویش بدو داد...و سگان را با خود در سفره نشاند... شیخ نظاره او می کرد تا او نان می خورد و به سگان می داد،و اصحاب انکار می کردند.پس چون نان بخورد،برفت... اصحاب گفتند:شیخا! این چه حالت بود که سگ را بر جای خویش بنشاندی؟و ما را به استقبال چنین کسی فرستادی که جمله سفره از نماز بِبُرد؟ شیخ گفت:این سگ نفس او بود از پی او می دوید،بیرون مانده.و سگ ما در درون مانده است و ما از پی او می دویم.پس فرق بوَد از کسی که متابع سگ بوَد تا کسی که سگ متابع وی بوَد.سگ او ظاهر می توانست دیدن،و برِ شما پوشیده.این بتر از آن هزار بار.

نظرات 1 + ارسال نظر
مهران شنبه 13 آبان 1391 ساعت 01:23 http://www.blogsky.com

یادمه تذکره رو ۱۵ سالگی خوندم و گفتم منهم مثل اونها می شم ادم خوبی می شم .مرسی وبت مطالب نایاب و کمتر دیده شده داره وبه ماهم سری بزن کمی بخندی و تفریح کنی .الته نقابی بیش نیست

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد