حسن معجونی در بندرعباس

انجمن هنرهای نمایشی بندرعباس با همکاری گروه تئاتر تی توک،اقدام به برگزاری کارگاه دو روزه ای در بندرعباس با حضور حسن معجونی می کنند.

برای اطلاعات بیشتر به وبلاگ بهشب مراجعه کنید.


منبع عکس: جستجو در گوگل

تذکرة الاولیاء-انتخاب ششم

26.ذکر احمد حرب،قدّس الله روحه

آن متین مقام مُکنت،آن امین و امام سنت،آن زاهد زهّاد،آن قبله عبّاد،آن قُدوه شرق و غرب،پیر خراسان،احمد حرب-رحمة الله علیه.

نقل است که همسایه یی گبر داشت،بهرام نام.... در راه آن مال را دزدان بردند.خبر چون به شیخ رسید،مریدان را گفت:برخیزید... تا غمخوارگی کنیم.اگرچه گبر است،همسایه است.... گبر گفت:آری،چنان است.اما سه شکر واجب است که خدای را بکنم.یکی آنکه از من بردند،نه من از دیگری؛دوم آنکه نیمه یی بردند،و نیمه یی نه؛سوم آنکه دین من با من است،دنیا خود آید و رَوَد. احمد را این سخن خوش آمد،گفت:این را بنویسید! که از این سه سخن بوی مسلمانی می آید.... گبر...گفت:چهار مسأله بپرسم،اگر جواب دهی ایمان آورم؛بگوی که حقّ-تعالی-چرا خلق آفرید؟و چون آفرید،چرا رزق داد؟و چرا میرانید؟و چون میرانید چرا برانگیزد؟ گفت:بیافرید تا او را بنده باشند،و رزق داد تا او را به رزاقی بشناسند،و بمیرانید تا او را به قهاری بشناسند،و زنده گردانید تا او را به قادری و عالمی بشناشند. بهرام چون این بشنید گفت:«اَشهَدُ اَنَّ لا الهَ الاّ الله،و اَشهَدُ اَنَّ مُحَمدا رسولُ الله».

27.ذکر حاتم اصمّ،قدّس الله روحه

آن زاهد زمانه،آن عابد یگانه،آن مُعرِض دنیا،آن مقبل عقبی،آن حاکم کرم،شیخ حاتم اصمّ-رحمة الله علیه.

و کرم او را تا به حدی بود که روزی زنی به نزد او آمد و مسأله یی پرسید،مگر بادی از او رها شد. حاتم گفت:آواز بلندتر کن که مرا گوش گران است،تا مگر پیرزن را خجالتی نیاید.پیرزن اواز بلند کرد تا او آن مسأله را جواب داد. بعد از آن،تا آن پیرزن زنده بود-قرب پانجده سال-خویشتن کر ساخت تا کسی با پیرزن نگوید که او نه چنان است.

گفت:طمع از خلق ببُر تا ایشان بخیلی از تو ببُرند؛و نهانی میان خویش با خدای نیکو کن،تا خدای آشکارای تو را نیکو گرداند؛و هر کجا باشی خالق را خدمت کن تا خلق تو را خدمت کنند.

و گفت:شتابزدگی از شیطان است مگر در پنج چیز؛طعام پیش مهمان نهادن،و تجهیز مردگان،و نکاح دختران بالغه،گزاردن وام،و توبه گناهان.

28.ذکر سهل بن عبدالله التُستری،قدّس الله روحه العزیز

آن سیاح بَیدای طریقت،آن غواص دریای حقیقت،آن شرف اکابر،آن مشرف خاطر،آن مهدی راه و رهبری،سهل بن عبدالله التستری-رحمة الله علیه.

و گفت:خلوت درست نیاید مگر به حلال خوردن،و حلال درست نیاید مگر به حقِ خدای دادن.

و گفت:هیچ معصیت عظیم تر از جهل نیست.

و گفت:دل هرگز زنده نشود تا نفس نمیرد.

پرسیدند که:توبه چیست؟ گفت:آنکه گناه فراموش کنی. مرد گفت:توبه آن است که گناه فراموش نکنی. سهل گفت:چنین نیست که تو دانسته یی،که ذکر جفا در ایام وفا،جفا بوَد.

29.ذکر معروف کرخی،رحمة الله علیه

آن همدم نسیم وصال،آن محرم حریم جمال،آن مقتدای صدر طریقت،آن رهنمای راه حقیقت،آن عارف اسرار شیخی،قطب وقت،معروف کرخی-رحمة الله علیه.

و گفت:علامت جوانمرد سه چیز است؛یکی وفا بی خلف،دوم ستایش بی خود،سوم عطایی بی سؤال.

و گفتند:تصوف چیست؟ گفت:گرفتن حقایق،و گفتن به دقایق،و نومید شدن از آنچه هست در دست خلایق.

و گفت:هر که عاشق ریاست است هرگز فلاح نیابد.

30.ذکر سَری سَقَطی،قدّس الله روحه

آن نفس کشته مجاهده،آن دل زنده مشاهده،آن سالک حضرت ملکوت،آن شاهد عزّت جبروت،آن نقطه دایره لانُقَطی،شیخ وقت،سری سقطی-رحمة الله علیه.

و بر زبان سری رفت که:در هژده هزار عالم هیچ کس نیست از آدمی ضعیف تر،و هیچ کس از انواع خلق خدای چنان عاصی نشود که آدمی.که اگر نیکو شود که فرشته رشک بَرَد از حالت او؛و اگر بد شود که دیو را ننگ آید از صحبت او.عجب از آدمی بدین ضعیفی که عاصی شود در خدای بدین بزرگی.

و گفت:سی سال است استغفار می کنم از یک شکر گفتن. گفتند:چگونه؟ گفت:بازار بغداد بسوخت،اما دکان من نسوخت.مرا خبر دادند.گفتم الحمدلله. از شرم آنکه خود را بِه از برادر مسلمان خواستم،و دنیا را حمد گفتم،از آن استغفار می کنم.

و گفت:هر معصیت که از سبب شهوت بود،اومید توان داشت به آمرزش آن؛و هر معصیت آن به سبب کِبر بود،اومید نتوان داشت به آمرزش آن زیرا که معصیت ابلیس از کبر بود و زَلّت آدم از شهوات.

و گفت:زبان تو ترجمان دل توست،و روی تو آیینه دل توست،بر روی تو پیدا شود آنچه در دل پنهان داری.

و گفت:حُسن خُلق آن است که خَلق را نرنجانی،و رنج خلق بکشی بی کینه و مکافات.

کانون فیلم-قسمت هشتم

در اولین هفته از کوچ اجباریمان به سالن هنرمندان،به تماشای «گفتگو با سایه» ساخته خسرو سینایی نشستیم.فیلمی تقریبن مستندگونه که در سال 1384 تولید شده و روایت گر بخشی از زندگی صادق هدایت است.

اما تأکید بیشتر فیلم به دلیل یا دلایل خودکشی این نویسنده بزرگ است.دلایلی که سازنده از طریق نوشته های شخص صادق هدایت و فیلم هایی که او در مدت زمان حضورش در پاریس دیده بود،سعی به رسیدن به آن ها داشت. البته با توجه به تناقض ها و گاه تضادهای موجود در بعضی نوشته های وی،که سازنده به آن ها اشاره می کند،این تناقض و تضاد به فیلم هم راه یافته است. آخر سر هم از دید آقای سینایی دیواری کوتاه تر از ترز-معشوقه فرانسوی هدایت-یافت نشد و می توان گفت تمام کاسه کوزه ها به نوعی بر سر این عشق شکست تا همیشه پای یک زن در میان باشد!!

با وجود اینکه فیلم تولید سال 1384 است و کیفیت صدای نسبتن مطلوبی دارد،ولی تصاویر خسته کننده و بازی های اغراق آمیز بازیگران آن،تداعی گر فیلم های به مراتب کهنه تری است.نگارنده شخصن بر این تصور بودم که فیلم باید تولید سال های ابتدایی دهه 70 باشد.و اما بزرگترین عیب فیلم به نظرم زمان طولانی آن-حدود 90دقیقه-است که فیلم را تبدیل به فیلمی بسیار کسل کننده و سردرد آور کرده است.اعتراف می کنم اصلن از فیلم خوشم نیامد به گونه ای که بسیار خسته شدم و به زور تحملش نمودم! البته تمامی این موارد نظر شخصی اینجانب است و به دلیل عدم حضورم در جلسه نقد وبررسی از نظر دیگر دوستان بی اطلاعم.