« دن کیشوت » سروانتس با ترجمهی عالی محمد قاضی،از جمله کتابهایی است که هر از چند گاهی چند صفحه از آن را مرور میکنم.چندر روز پیش اتفاقی به صفحاتی از کتاب رسیدم که مربوط به نصایح دن کیشوت است به مهترش سانکوپانزا،زمانیکه سانکو به حکومت یک جزیره رسیده است!
در بخشهایی از فصل چهل و دوم این کتاب میخوانیم:
باری ای پسر،نخست آنکه از خدا بترس،چه،گفتهاند که رأس الحکمة فخافةالله و چون عاقل و خردمند باشی هرگز دچار خبط و اشتباه نخواهی شد.
دوم آنکه همواره در مد نظر داشته باش که کیستی و تا ممکن است بکوش که خود را بشناسی،چه،خودشناسی از کسب هر علم و فضیلتی مشکلتر است.ثمرهی این خودشناسی این است که دیگر نخواهی کوشید چون وزغ خود را باد کنی تا به بزرگی گاو شوی؛و نیز چون ناز و تبختر و کبر و تفرعن تو مانند طاووس چتر گشود نظری به پای خویش خواهی انداخت و خجل و منفعل خواهی شد و آنگاه بیاد خواهی آورد که روزی در ولایت خود خوک میچراندی.
دیگر آنکه به اصل و تبار حقیر خود افتخار کن و شرم مدار از اینکه اقرار کنی که از خانوادهی کشاورزان به جهان آمدهای.مردم نیز چون ببینند که تو از انتساب شرمنده نمیشوی هرآن به رخت نمیکشند و آزارت نمیکنند.و نیز شریف بودن و از دودمانی حقیر آمدن را بر گناهکار بودن و نژادی عالی داشتن ترجیح بده.
و نیز ای سانکو،بدان و آگاه باش که اگر تو فضیلت و شرافت را راهنمای خود قرار دهی و اگر از اعمال و افعال پسندیده و نیکو بر خود ببالی هرگز نباید به کسانی حسد بورزی که نسب به شاهزادگان و بزرگان میرسانند زیرا اصل و نسب موروثی است و فضیلت و شرف اکتسابی،و شرف به تنهایی بیش از اصل و نسب و مقام و منصب قدر و ارزش دارد.
هرگز قانون را به میل و دلخواه خویش تفسیر مکن که این شیوه مطبوع طبع جاهلان است،و جاهلاناند که همواره به ظرافت فکر و تیزهوشی و ادراک صحیح خود میبالند.
اشک بینوایان بیش از عرضحال توانگران دل تو را به رقت آرد ولی این موجب نشود که عدالت واقعی را پامال کنی.
بکوش که هم از پس وعد و وعید و هدیه و تعارف اغنیا و هم از ورای عجز و لابه و تصدیع و مزاحمت فقرا حق و حقیقت را مکشوف سازی.
وقتی اجرای حق و عدالت به رتق و مدارا ممکن باشد،و ممکن نیز هست،سختی و خشونت قانون را یکباره دربارهی مقصر بهکار مبر زیرا شهرت و آوازهی قاضی بیرحم و سنگدل هرگز بالاتر و بهتر از شهرت قاضی رحیم و مهربان نیست.
اگر گاهی ترکهی قانون در دست تو خم شد به هوش باش که این خم شدن در زیر بار رشوت نباشد بلکه از نسیم رحمت و شفقت سر فرود آرد.
اگر اتفاق افتاد که یکی از دشمنانت را محاکمه کردی زینهار که بیاد عناد و کینهی دیرینه نیفتی و تنها نظر به حقیقت امر کنی.
بکوش که در دعوای دیگری نفع شخصی چشمان تو را کور نکند.گناهی که تو در چنین موارد مرتکب شوی اغلب جبران پذیر نخواهد بود و اگر باشد جز به ازای قدر و اعتبار و کیسهی خود تو نخواهد شد.
اگر زنی زیبا به درگاه تو آمد و داوری خواست چشم از اشک چشمان او برگیر و به هیچ طریق گوش بر ناله و زاری وی مده،بلکه با صبر و وقار و متانت به ماهیت دعوی او توجه کن تا عقل و خردت در اشک وی غرقه نشود و ششرف و وجدانت از آه و نالهی او خفقان نگیرد.
آن را که باید به عمل قصاص دهی به زخم زبان میازار،چه،بیچارگان را رنج شکنجه کافی است و دیگر نیازی به زخم زبان و دشنام نیست.
در گناهکاری که به چنگ عدالت تو افتاده است به چشم مردی بدبخت و افتاده نظر کن و بدان که او نیز مانند همه دستخوش بیچارگیها و لغزشهای فطرت پست و تباه بشری است،در هر قضاوتی که به تو محول است بی آنکه به یکی از طرفین دعوی ظلم و ستم روا داری خود را رحیم و دلسوز و مهربان نشان بده زیرا هرچند که صفات خداوند همه به یک درجه ارجمند و عالی است ولی صفت رحم و بخشش به چشم ما بیش از عدل و نصفت روشنی و درخشندگی و جلا دارد.
سپاس ادریس
چاکریم!
هی ی ی ی ی ییییییییی
؛-)