تذکرة الاولیاء-انتخاب سوم

بر اساس قراری که با خود گذاشته ام،تصمیم دارم هر هفته جملات انتخابی ام از پنج شخصیت یاد شده توسط عطار را به اینجا منتقل کنم. و اینک سومین انتخابم:


 11.ذکر ابراهیم ادهم،رحمة الله علیه

آن سلطان دنیا و دین،آن سیمرغ قافِ یقین،آن گنج عالم عزلت،آن خزینه سرای دولت،آن شاه اقلیم اعظم،آن پرورده لطف و کرم،پیر وقت،ابراهیم بن ادهم-رحمة الله علیه.

و گفت:صادق نیست هرکه شهوت طلب کند.

و گفت:هرکه دل خود حاضر نیابد در سه موضع،نشان آن است که در بر او بسته اند؛یکی در وقت خواندن قرآن،دوم در وقت ذکر گفتن،سوم در وقت نماز کردن.

نقل است که از او پرسیدند که:روزگار چون می گذاری؟ گفت:چهار مرکَب دارم،باز داشته اند؛چون نعمتی پدید آید بر مرکب شکر نشینم و پیش او باز رَوَم؛و چون معصیتی پدید آید بر مرکب توبه نشینم و پیش وی باز روم؛و چون محنتی پدید آید بر مرکب صبر نشینم و پیش وی باز روم؛و چون طاعتی پدید آید بر مرکب اخلاص نشینم و پیش وی باز روم.

نقل است که گفتند:گوشت گران است. گفت:ما ارزان کنیم! گفتند:چگونه؟ گفت:نخریم و نخوریم.

12.ذکر بِشر حافی،رحمة الله علیه

آن مبارز میدان مجاهده،آن مجاهز ایوان مشاهده،آن عامل کارگاه هدایت،آن کامل بارگاه عنایت،آن صوفی صافی،بشر حافی-رحمة الله علیه.

نقل است که یکی با بشر مشاورت کرد که «دو هزار درم دارم،حلال.می خواهم که به حج شوم.» گفت:تو به تماشا می روی،اگر برای رضای خدا می روی برو وامِ کسی بگزار،یا بده به یتیم و یا به مردی مُقِلّ حال،که آن راحت که به دل مسلمانی رسد از صد حج اسلام پسندیده تر. گفت:رغبت حج بیشتر می بینم. گفت:از آن که این مال ها نه از وجه نیکو به دست آورده یی،تا به ناوجه خرج نکنی قرار نگیری.

نقل است که اصحاب را گفت:سیاحت کنید که چون آب روان بوَد خوش گردد و چون ساکن شود متغیّر و زرد شود.

و گفت:سخت ترین کارها سه است؛به وقت دست تنگی،سخاوت؛و ورع در خلوت؛و سخن گفتن پیش کسی که از او بترسی.

و گفت:اگر خدای را طاعت نمی داری،باری معصیتش مکن!

13.ذکر ذوالنّون مصری،رحمة الله علیه

آن پیشوای اهل ملامت،آن شمع جمع قیامت،آن برهان مرتبت و تجرید،آن سلطان معرفت و توحید،آن حجّت «الفقر فخری»،قطب وقت،ذوالنون مصری-رحمة الله علیه.

و گفت:فساد بر مرد از شش چیز درآید؛یکی ضعف نیت به عمل آخرت،دوم تنهای ایشان که رهین شهوات گشته بُوَد،سوم با قُرب اجل درازی امل بر ایشان غالب گشته بوَد،چهارم رضای مخلوقان بر رضای خالق گزیده باشند،پنجم متابعت هوا را کرده باشند،ششم آن که زَلَّت های سَلَف حجت خویش کرده باشند و هنرهای ایشان جمله دفن کرده تا فساد بر ایشان پیدا گشته است.

و گفت:علامت محبت خدای آن است که متابع حبیب خدای بوَد-علیه السّلام-در اخلاق و افعال و اوامر و سنن.

و گفت:توکّل از طاعتِ خدایانِ بسیار بیرون آمدن است و به طاعت یک خدای مشغول بودن،و از سبب ها بریدن.

و گفت:هرکه قناعت کند از اهل زمانه راحت یابد و مهتر همه گردد؛و هرکه توکل کند استوار گردد؛و هرکه تکلّف کند در آنچه به کارش نمی آید ضایع کند آنچه به کارش می آید.

گفتند:از مردم که وا صیانت تر است؟ گفت:آن که زبان خویش را نگاهدارتر است.

کسی دیگر وصیتی خواست.گفت:همت خویش را از پیش و پس مفرست!

14.ذکر بایزید بسطامی،رحمة الله علیه

آن خلیغه الهی،آن دَعامه نامتناهی،آن سلطان العارفین،آن حجة الخلایق اجمعین،آن پخته جهان ناکامی،شیخ بایزید بسطامی-رحمة الله علیه.

نقل است که شیخ گفت:آن کار که باز پسینِ کارها می دانستم،پیشینِ همه بود،و آن رضای والده بود.

و یکی پیش شیخ آمد و گفت:مرا چیزی آموز که سبب رستگاری من بوَد. گفت:دو حرف یاد گیر از علمِ چندینت بس؛که بدانی که خدای بر تو مطّلع است و هرچه می کنی می بیند،و بدانی که خداوند از عملِ تو بی نیاز است.

و یک روز شیخ می رفت.جوانی قدم بر قدم شیخ نهاد و می گفت:قدم بر قدم مشایخ چنین نهند. و پوستینی در بَرِ شیخ بود. گفت:یا شیخ! پاره یی از این پوستین به من ده تا برکت تو به من رسد. شیخ گفت:اگر تو پوست بایزید در خود کِشی سودت ندارد تا عمل بایزید نکنی.

و گفت:علامت آن که حق را دوست دارد آن است که سه خصلت بدو دهد؛سخاوتی چون سخاوت دریا،و شفقّتی چون شفقت آفتاب،و تواضعی چون تواضع زمین.

و گفت:یا چنان نمای که هستی،یا چنان باش که می نمایی.

یکی وصیت خواست. گفت:بر آسمان نگر! نگه کرد. گفت:می دانی که این کی آفریده است؟ گفت:دانم. گفت:آن کس که آفریده است هر جا که باشی بر تو مطلع است،از او پُر حذر باش!

15.ذکر عبدالله مبارک،رحمۀ الله علیه

آن زَین زمان،آن رکن امان،آن امام شریعت و طریقت،آن ذوالجهادین به حقیقت،آن امیر قلم و بلارک،عبدالله مبارک-رحمۀ الله علیه.

نقل است که وقتی با بدخویی همراه شد،چون از وی جدا شد عبدالله بگریست. گفتند:چرا می گریی؟ گفت:آن بیچاره برفت،و آن خوی بد همچنان با وی برفت؛و از ما جدا شد،و خوی بد از وی جدا نشد.

نقل است که از او پرسیدند که:کدام خصلت در آدمی نافع تر؟ گفت:عقلی وافر. گفتند:اگر نبود؟ گفت:حُسن ادب. گفتند:اگر نبود؟ گفت:برادری مشفق که با او مشورتی کند. گفتند:اگر نبود؟ گفت:خاموشی دایم. گفتند:اگر نبود؟ گفت:مرگِ در حال.

و گفت:به اندکی ادب محتاج تریم از بسیاری علم.

و گفت:سخاوت کردن از آن چه در دست مردمان است فاضل تر است از بذل کردن از آن چه در دست تو است.

نقل است که روزی جوانی بیامد و در پای عبدالله افتاد و زارزار بگریست،و گفت:گناهی کرده ام از شرم نمی توانم گفت. عبدالله گفت:بگوی تا چه کرده یی؟ گفت:زنا کرده ام. گفت:ترسیدم که مگر غیبت کرده یی!

نظرات 4 + ارسال نظر
لی شنبه 4 شهریور 1391 ساعت 23:36 http://www.leee.us

سلام ادریس جان
ممنون از انتخاب و ارائه بخش هایی از تذکره الاولیا.
اما فکر می کنم تو هر پست گلچینی باشه از این بخش ها . مینیمال تر میشه و خوندش سریعتر و با انگیزه ی بیشتری خواهد بود . البته من دارم از دید یک مخاطب دنیای مجازی می گم که می خواد حجم زیادی از مطالب توی نت رو بخونه.

سلام شهاب عزیز
راستش رو بخوای خودمم احساس کردم خیلی سنگین شده. سعی می کنم کوتاه ترش کنم.
سپاس از تذکر بجات

ﺳﺎﻗﻲ یکشنبه 5 شهریور 1391 ساعت 02:21

ﺁﺩﻡ ﺍﻳﻨﺎ ﺭﻭ ﮐﻪ ﻣﻴﺨﻮﻧﻪ ﺗﻨﺶ ﻣﻴﻠﺮﺯﻩ ﮐﻪ ﻧﮑﻨﻪ ﻳﻪ ﻭﻗﺖ ﻏﻔﻠﺘﻲ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﺎﺷﻪ،ﻣﺨﺼﻮﺻﺎ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﻱ ﺁﺧﺮﻳﻨﺘﻮﻥ. ﺧﺪﺍ ﻫﻤﻤﻮﻧﻮ ﻋﺎﻗﺒﺖ ﺑﺨﻴﺮ ﮐﻨﻪ

ﻫﻴﭽﻮﻗﺖ ﻓﮑﺮ ﻧﻤﻴﮑﺮﺩﻡ ﺍﻧﻘﺪ ﮐﺘﺎﺏ ﻗﺸﻨﮕﻲ ﺑﺎﺷﻪ. ﻳﻪ ﺩﻧﻴﺎ ﮐﺘﺎﺏ ﺩﺍﺭﻡ ﺍﻣﺎ ﺍﻳﻨﻮ ﻧﺪﺍﺷﺘﻢ. ﮐﺘﺎﺏ ﻓﻮﻕ ﺍﻟﻌﺎﺩﻩ ﺍﻳﻪ. ﺗﺼﻤﻴﻢ ﺩﺍﺭﻡ ﺑﺰﻭﺩﻱ ﺗﻬﻴﻪ ﺵ ﮐﻨﻢ ﻭ ﺑﺨﻮﻧﻤﺶ. ﻣﺮﺳﻲ ﺍﺯ ﺁﺷﻨﺎ ﮐﺮﺩﻥ ﻣﻦ ﺑﺎ ﺍﻳﻦ ﮐﺘﺎﺏ ﺯﻳﺒﺎ. ﺍﻟﺒﺘﻪ ﺗﻮ ~ﺭﺍﻧﺘﺰ، ﻣﻨﻢ ﺣﺮﻑ ﺁﻗﺎﻱ ﺷﻬﺎﺏ ﺭﻭ ﺗﺎﻳﻴﺪ ﻣﻴﮑﻨﻢ، ﺍﻣﺎ ﻣﻄﺎﻟﺐ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﺯﻳﺒﺎ ﻭ ﻣﻔﻴﺪ ﺑﻮﺩ

کتاب مفیدیه.مطمئنم از خوندنش لذت می بری

اصمعان دوشنبه 6 شهریور 1391 ساعت 13:02

واقعا قابل تامل و زیباست



به به... رسیدن بخیر!

elham دوشنبه 6 شهریور 1391 ساعت 23:18

خیلی زیبا بود .ممنون از شما

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد