تهران انار ندارد،ادریس زمان!!

امروز دومین جلسه کانون فیلم انجمن سینمای جوان بندرعباس با حضور بیست و چهار-پنج نفری اعضای آن برگزار شد.جمعیتی که بنابر آمار ارائه شده در جلسه قبل،چیزی حدود یک سوم ثبت نام کنندگان را دربر می گیرد و برای شروع به نسبت قابل قبول است.(حداقل کاچی به از هیچی!)
بارزترین نکته جلسه امروز که نکته بسیار مثبتی است شروع پخش فیلم رأس ساعت مقرر بود؛نکته ای که جلسه قبل روی آن تأکید شده بود. پخش فیلم مستند "تهران انار ندارد" ساخته مسعود بخشی که البته به زعم کارگردانش،فیلم او تنها یک فیلم است نه مستند و نه داستانی،دستور کار جلسه امروز بود. فیلمی که به نظر من هرچند در زمان اکرانش فیلم به نسبت موفقی بوده و عنواین و جوایزی را نیز نصیب کارگردانش نموده است ولی حس و حالش فقط محدود به زمان تماشایش است و پس از اتمام فیلم چیز تازه و نویی به مخاطب ارائه نمی کند.البته این که فیلم چنین خصوصیتی داشته باشد لزومن نه بد است و نه خوب!؛فقط انتظار من از فیلم با توجه به اطلاعاتی که قبل از جلسه درباره فیلم کسب کرده بودم بیشتر بود. نکته جذاب فیلم که برای منِ نوعی خوشایند بود،استفاده از تصاویر و موسیقی های قدیمی ای بود که در ساختار فیلم جا گرفته بودند. حس نوستالژیکی که این تصاویر و اصوات مأمور انتقال آن ها بودند،باعث ایجاد لحظه هایی خوش در طول تماشای فیلم شدند. چه حیف که این خوشی دوام چندانی نداشت و پس از اتمام فیلم آن المان ها به همان صورت سابق در بایگانی ذهن جا خوش کردند.
اما من به شخصه زمان پخش فیلم را در این مقطع از شروع به کار کانون نپسندیدم. فیلم مدت زمان نسبتن طولانی ای-68 دقیقه-داشت و با توجه به نزدیکی به ساعت افطار،زمان اندکی برای تحلیل و بررسی فیلم وجود داشت.هرچند نگارنده قبل از اتمام جلسه مجبور به ترک آن شدم و از زمان ختم جلسه بی اطلاعم.دوست داشتم این موضوع را در جلسه مطرح کنم ولی همانگونه که گفتم بدلیل کوتاهی زمان و در جریان بودن مبحثی دیگر از طرح آن صرف نظر کردم. انتظار این است همانگونه که در جلسه اول اشاره شد در ماه مبارک،فیلم های به نسبت کوتاه تری برای پخش انتخاب شوند تا هم زمان برای تحلیلش بیشتر باشد هم با زمان افطار تداخلی ایجاد نگردد.
به امید تداوم این روند و تشکیل جلساتی پربار،هرچند راه بسیار طولانیست...

برگزاری کلاس های تئاتر،خوشنویسی و موسیقی ایرانی در بستک

گرچه خیلی دیر،ولی ماهی رو هر وقت از آب بگیرید تازه است!

بعد از راه اندازی انجمن عکس بستک،برگزاری این کلاس ها هم می تواند تأثیر مثبتی داشته باشد.امیدوارم کلاس ها با استقبال خوبی مواجه شوند.

متن خبر را می توانید از اینجا بخوانید.

خرگوش

حکایت این چند روزه ام مثل حکایت خرگوش است در فصل بهار! میگویند خرگوش در فصل بهار لاغرتر میشود،چون نعمت آنقدر فراوان است که خرگوش بیچاره میماند از کجا شروع کند و بیشتر از این سوی سبزه زار به آن سو می دود که سبزه های متنوع را بیازماید تا اینکه مشغول خوردن باشد،در نتیجه لاغرتر از قبل خواهد شد! اکنون حال و روز من نیز اینگونه است.مطالب زیادی در ذهنم می آیند و نمی دانم از کدامشان بهره بجویم.از هرکدام چند خطی می نویسم و بی آنکه به سرانجامی برسد به سراغ دیگری می روم.فعلن همه را به بایگانی سپرده امشان،شاید روزی بکار آیند.
با اتفاقات خوب و بدی-شاید به ظاهر بد و در باطن بازهم خوب باشند-که در چند وقت اخیر بصورت متوالی برایم به وقوع پیوسته اند بیشتر به این موضوع مهر تأیید می زنم که به واقع دنیا پر است از موضوعات متناقض و گاهی متضاد.جایی تولد و جایی مرگ،جایی شادی و جایی غم،جایی برد و جایی باخت و الخ.
شاید یکی از قشنگ ترین جملاتی که در این باره در ذهنم نقش بسته است،جمله زیبای زیر باشد از ساموئل بکت:
"اشک های جهان را میزانی همیشگی است.هر آنکه در جایی گریه آغازد،دیگری در جای دگر ز گریه باز ایستد.خنده نیز چنین است".