خرگوش

حکایت این چند روزه ام مثل حکایت خرگوش است در فصل بهار! میگویند خرگوش در فصل بهار لاغرتر میشود،چون نعمت آنقدر فراوان است که خرگوش بیچاره میماند از کجا شروع کند و بیشتر از این سوی سبزه زار به آن سو می دود که سبزه های متنوع را بیازماید تا اینکه مشغول خوردن باشد،در نتیجه لاغرتر از قبل خواهد شد! اکنون حال و روز من نیز اینگونه است.مطالب زیادی در ذهنم می آیند و نمی دانم از کدامشان بهره بجویم.از هرکدام چند خطی می نویسم و بی آنکه به سرانجامی برسد به سراغ دیگری می روم.فعلن همه را به بایگانی سپرده امشان،شاید روزی بکار آیند.
با اتفاقات خوب و بدی-شاید به ظاهر بد و در باطن بازهم خوب باشند-که در چند وقت اخیر بصورت متوالی برایم به وقوع پیوسته اند بیشتر به این موضوع مهر تأیید می زنم که به واقع دنیا پر است از موضوعات متناقض و گاهی متضاد.جایی تولد و جایی مرگ،جایی شادی و جایی غم،جایی برد و جایی باخت و الخ.
شاید یکی از قشنگ ترین جملاتی که در این باره در ذهنم نقش بسته است،جمله زیبای زیر باشد از ساموئل بکت:
"اشک های جهان را میزانی همیشگی است.هر آنکه در جایی گریه آغازد،دیگری در جای دگر ز گریه باز ایستد.خنده نیز چنین است".

خداحافظی

در رفتن جان از بدن گویند هر نوعی سخن / من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم می رود


امروز بعد از نزدیک به هشت سال (دقیقن هفت سال و نه ماه و بیست و یک روز) تصمیم به تسویه حساب و ترک محل کارم گرفتم.میشه گفت تقریبن آخرین نفر بودم از مجموعه ای که طی سال ها روابطی فراتر از همکار بودن بینمان شکل گرفته بود.رابطه ما بیشتر دوستانه و برادرگونه بود تا صرفن همکارانه.اگرچه در گذر این سال ها افرادی به این مجموعه اضافه یا از آن کم شدند تا اینکه به منِ آخرین بازمانده رسید ولی این اضاف و کم شدن ها هیچ گاه خللی در روابط صمیمانه ما بوجود نیاورد. هرگز روز ورودم به محیط کار و استخدامم را فراموش نخواهم کرد. روزی که من بیست و پنجمین نفر از نیروهای دفتر به شمار آمدم،و امروز آخرین نفرم که آن محیط سابقن با صفا را ترک می کنم.

گرچه پس از فوت مهدی حتی تنفس در فضای دفتر به سختی انجام می گرفت ولی به هر حال عادت به محیط،اندکی از بار تلخ نبود مهدی می کاست.امروز زمانی که داشتم وسائلم را جمع می کردم با هر تکه ای که در کارتن همراهم قرار می دادم احساس می کردم بخشی از روحم را از خود جدا می کنم و در کارتن میگذارم،آن هم با قساوت هرچه تمام تر! لحظه بسیار سختی بود. هنگام ترک دفتر در یک آن صدای تمام همکاران قدیم در گوشم پیچید که به خداحافظی ام پاسخ می دادند.صدای تک تک شان را،از قدیمی ها و جدیدها،واضح و رسا،گویی که همه آنجا حضور داشتند. از نسل قدیم؛ربیع مهربان و مهندس منصوری عزیز گرفته تا نسل جدید؛خالد ساده دل و عرفان،برادر دوست داشتنی ام.همه و همه بودند و صد البته مهدی همیشه خندان که در گوشه ای تنها ایستاده بود و با لبخند همیشگی اش برایم دست تکان می داد.

خُب دیگر،عاقبت هر آمدنی بالاخره رفتنی خواهد بود و امروز زمان رفتن من رسیده بود.و چه خوب که در وقت رفتن تعداد خاطرات خوب و شیرینم بسیار بسیار بیشتر از خاطرات بد و تلخم بودند.

بابت همه خاطرات شیرین مشترکی که داشتیم خدا را شاکرم و امیدوارم دوستانم هر کجای این دنیا-یا آن دنیا!-که هستند در سایه مرحمت الهی،سالم و شاد گذران امور کنند.و از خدا می خواهم در این مرحله جدید از زندگیم همچون همیشه لطفش را شامل حالم بگرداند.

یک اتفاق خوب دیگه

به نظر من موفقیت های چند سال اخیر انجمن عکاسان هرمزگان مرهون برنامه ریزی و همدلی خوب تمام اعضاشه و این بار هم یک اتفاق خوب دیگه؛متن خبر رو کامل از سایت این انجمن گرفتم و اینجا نقل می کنم:


نمایشگاه منتخب عکس‌های هفتمین جشنواره‌ی ملّی عکس اردی‌بهشت هرمزگان در خانه‌ی هنرمندان ایران برگزار می‌شود.

در این نمایشگاه که با همت انجمن عکاسان هرمزگان و کلوپ عکس ایران برگزار می‌شود ۸۵ قطعه عکس از بین ۱۵۲ اثر منتخب جشنواره از یکم مرداد ماه به مدت ۴ روز در نگارخانه‌های بهار و تابستان خانه‌ی هنرمندان ایران در معرض دید عموم قرار می‌گیرد.

جشنواره‌ی ملّی عکس اردی‌بهشت هرمزگان که هفت سال است به طور مستمر در بندرعباس برگزار می‌شود، امسال در حالی برگزار شد که پذیرای ۸۴۱۹ عکس از ۶۷۳ عکاس کشور بود که از این تعداد، ۱۵۲ عکس از ۱۱۲نفر توسط هیات داوران انتخاب شدند.

داوری بخش مستند این جشنواره را «پیمان هوشمندزاده ، مجید سعیدی و مهدی وثوق‌نیا» و در بخش خلاقانه «شهریار توکلی، مهدی مقیم‌نژاد و گوهر دشتی» انتخاب آثار را بر عهده داشتند.

نشانی: خیابان طالقانی، خیابان موسوی شمالی،  باغ هنر، خانه‌ی هنرمندان ایران ، نگارخانه‌ی بهار و تابستان

افتتاحیه: ۱ مرداد  ساعت ۱۷ تا ۲۱                بازدید: از ساعت ۱۴ تا ۲۱

http://akasanehormozgan.com/1391/04/ordibehesht-in-tehran


به امید موفقیت های روزافزون...