شازده کوچولو

شاهکار آنتوان دو سنت اگزوپری.نمیدونم اولین باری که خوندمش کی بود ولی آخرین بار همین 3.4 روز پیش بود.همیشه حس خوبی نسبت بهش داشتم.آبان گذشته بود که بعد از مدت ها از قفسه کتاب های امید برش داشتم و دو بار پشت سر هم خودنمش.یک نفس! واسم مثل اشعار حافظ و سعدی می مونه که هر بار بنا بر حسم تو اون لحظه یه برداشت متفاوت ازشون می کنم.کتاب امید با ترجمه احمد شاملو بود. یعنی تا قبل این هر چند بار که خوندمش با ترجمه شاملو بوده تا یه هفته پیش که رفتم و ترجمه محمد قاضی اش رو گرفتم.هر دو،ترجمه های عالی ای هستن و من که چندان تفاوتی درشون احساس نکردم.کوچکتر که بودم نمی تونستم درک کنم چرا کتاب مترجم داره! بس که ترجمه اششیرین و بی نقص  بود فکر میکردم متن اصلی فارسیه.تو این چند روزه که دوباره خوندمش مدام به این فکر می کنم که چند درصد از ما قبل از اینکه دیگران رو پای میز محاکمه بکشونیم و درباره شون قضاوت کنیم به فکر محاکمه خودمونیم؟
این چند خط رو از گفتگوی شازده کوچولو با پادشاه میارم:

 "پس تو خودت را محاکمه خواهی کرد.این دشوارترین کار است.محاکمه خود از محاکمه دیگران مشکل تر است.تو اگر توانستی درباره خود درست قضاوت کنی قاضی واقعی هستی".  

من برای قاضی واقعی شدن تلاش می کنم.شما چطــور؟

کانون فیلم

اولین جلسه کانون فیلم انجمن سینمای جوان بندرعباس امروز عصر برگزار شد.

ورودم به بخش سینما بواسطه سوالاتی بود که قبل از جشنواره اردیبهشت امسال در ذهنم شکل گرفت و برای پیدا کردن پاسخ به سمت جلسات خودجوشی که چهارشنبه های هر هفته بعد از اتمام جشنواره برگزار میشد کشیده شدم.جلسات بسیار مفید و منسجمی که بنا به دلایلی خیلی زود و پس از پنج جلسه متوقف شد.پس برای پیدا کردن سوالاتی که روز به روز بیشتر میشدن عضوی از اعضای انجمن فیلم شدم هرچند هنوز بطور کل سینما دغدغه اصلی ام نیست.حداقلش این که بعد از خوشنویسی،عکاسی،موسسیقی و تئاتر قرار گرفته. البته رشته هایی رو که اسم بردم هم در عمل غیر فعالند!!

 به هرحال امروز برنامه های کانون فیلم اعلام شد.میشه بهش امیدوار بود اگر و فقط اگر جامعه فیلم استان با هم همکاری صمیمانه داشته باشن و در راه تعالی سینمای این خطه دست در دست هم تلاش کنن.هدفی که با توجه به وضعیت کنونی کمی مشکل به نظر میرسه ولی مطمئنن دور از دسترس نیست.

یاد گشت

امشب سه سال از ازدواج همزمان دو تن از بهترین دوستانم میگذره.بهمن و مهدی. پارسال تو یه همچین روزایی بود که کلی سر به سرشون گذاشتم بخصوص مهدی که همکارمم بود و در دسترس تر.اما امسال شوخی ها و نمک ریختنام در یه جبهه بود چون مهدی دیگه بینمون نیست.امروز دقیقن هفت ماه و پنج روزه که از دستش دادیم... ولی یاد و خاطره خوبی هاش همیشه باهامونه.خدارحمتش کنه...